پیرو پست رفیعه عزیزم:

 

بخش زیادی از امید من روزی از دست رفت که خاتمی با گریه در تلویزیون ملی اعلام کرد: اجازه نمیدن من کار کنم

 

بخش دیگه ش تو مناظرات 88 نابود شد که دقیقا همونایی که شورای نگهبان!! بهشون رأی اعتماد داده بودند زل زدند تو چشم ملت و در تلویزیون ملی اعلام کردند: ما همه مون یم.

 

بخش دیگه امیدم بعد از شلوغیای 88 و حبس خانگی چند کله گنده، فقط و فقط به خاطر اعتراض و بدون تشکیل هیییچچچ دادگاهی از دست رفت؛ منظورم از کله گنده توهین نیستا!من خودم به همین یکی رأی داده بودم و بعدشم به شدت افسرده بودم. امیدم از دست رفت چون گفتم وقتی با کسی با این میزان هوادار و سابقه اینطور برخورد میشه منِ جوجه رو که به عنوان «مزه» نوش جان میکنند (آخه من خیلی بامزه م)

 

و از اون روز به بعد امیدی نداشتم تا زمان وعده های انتخاباتی روباه بنفش

و واقعا فکر میکردم تحولی اتفاق می افته

خدا ازت نگذره استاد دوران ارشد

که گفته بودی تو این مملکت بین هر سی تا 40 سال یک تحول بزرگ اتفاق می افته

و من دل خوش کرده بودم که این همون تحول بزرگ هست

و اگر روابط بهتر بشه اوضاع اقتصادی بهتر میشه

که خوب این امید هم شکل نگرفته نابود شد

 

پ.ن1:  من هنوز در همون سطح اول هرم نیازهای مازلو هستم که نیازهای فیزیولوژیکی و اساسی هست و تا وقتی غم آب و نون و مسکن و دارم نهایت توانم فکر کردن درباره یکی دو سطح بالاتر هست (با اجازه آقای مازلو البته) 

پ.ن2: من سنم بالاست عامو برای همین پروسه تاریخی نا امیدیم هم طولانیه :دی

پ.ن3: می بینید تلویزیون ملی چقدر در ایجاد ناامیدی نقش داره؟ (بند 1 و 2)

شما هم بگید کی امیدتون رو از دست دادید؟ یا هنوز فکر میکنید پایان این شب یلدای سیاه سپید است؟؟ یا اصلا فکر می کنید شب سیاهی در کار نیست؟؟

 

به جای ی پست دیگه:

مسئول بسیج اساتید خواهران یک خانم دکتر هست از گروه ریاضی که ذکر خیرشو فکر کنم قبلا هم کردم درباره همون نقش ن در گام دوم انقلاب

دیروز از طریق یکی از برادران نهاد برامون دعوتنامه فرستاده برای روز سه شنبه هفته آینده

همه دعوتنامه ها داخل پاکت و با اسامی تایپ شده!!! (چه ممارستی)

من فقط دو سطر اول رو خوندم و متوجه موضوع و زمانش شدم و بعد گذاشتمش داخل پاکت و انداختمش تو سطل آشغال جلو چشم مدیرگروه

بعد هم گفتم مهم نیس بزار متوجه بشن من این کار رو انجام دادم

حالا اگر واقعا این کار من مهم باشه و بخواد سؤالی ازم بشه دو تا گزینه دارم:

1. کار من نبوده و من با مدرک دکتری این قدر عقلم میرسه که اگر بخوام همچین کاری بکنم حداقل اسمم رو خط خطی یا پاره کنم

2. کار من بوده چون ترسو و منافق نیستم بر خلاف خیلیای دیگه که شاید حتی اومدن تو اون جلسه ولی دقیقاً مثل من فکر می کنند

 

به شدت گزینه 2 رو ترجیح میدم

پس دعا کنید کار به اونجا نرسه که مملکت ی استاد فرهیخته رو از دست نده :دی

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Roman-vijeh.blog.ir asdasdasda محسن نامه البرز رایانه Murray خرید اینترنتی عشق :))جان آيت الله العظمي سيد محمد امين خراساني Lisa